#پا_تو_کفش_استاد!!!
می خواهم یکی از اتفاقات جالبی که اخیرا در همین روزهای آخر ترم برای بنده و بالخصوص طلاب پایه دوم رقم خورد را برای شما عزیزان تعریف کنم که شنیدن آن خالی از لطف نیست.
شیطنت و شیرینی طلاب #حوزه_الزهراء_رمشک حتی در اوج درس و امتحان شده یکی از ملزومات فراموش نشدنی!
این اولین تدریس بنده در حوزه الزهراء رمشک بود. حوزه ای با یک سری ویژگی ها و شرایط خاص بومی و تنها با وجود 12 درصد #شیعه_نشین! وجود حوزه ای در چنین منطقه خاص، اشتیاق و انگیزه برای تدریس و فعالیت را قطعا بیشتر می کرد.
چون سوئیت اساتید تقریبا نزدیک خوابگاه و کلاس درس طلاب وجود داشت و حوزه موکت کاری بود، ما اساتید معمولا دو کفش برای خود آماده داشتیم. به این نحو که با یک کفش از سوئیت به طرف ورودی نمازخانه(که خدا لطف و عنایتش را از این حوزه دریغ نکردند و دو روز پیش مقداری از زمین نمازخانه حوزه به مسجد تبدیل شد) طلاب می رفتیم و همان جا کفشمان را به امان خدا می سپردیم و کفش دومی را به دست می گرفتیم و آن را در طرف دیگر سالن سمت کلاس درس طلاب می گذاشتیم که مجبور نباشیم مرتب کفش جابه جا کنیم.
از قضا بنده هم به تقلید از اساتید محترم حوزه، همین روش را عملی کردیم و یک کفش اضافه و به اصطلاح کفش مرتب و شیک مان را طرف کلاس درس طلاب می گذاشتیم و همان را در طول هفته پا می کردیم. روز اول هفته طبق روال، ساعت اول را با طلاب پایه دو داشتم. کتاب بدست به طرف سالن حرکت کردم. کفشی را که از قبل تدارک دیده بودم را پا کردم. کمی اذیتم می کرد. گویا جا باز کرده بود. به آن زیاد اعتنا نکردم و با یکی از طلبه های شوخ طبع پایه دوم همزمان وارد کلاس شدم. بعد صلوات و سلام و احوالپرسی با طلاب، خنده و نگاه های یواشکی طلاب به کفشم، نگاهم را جلب کرد تا اینکه یکی از طلاب از راز این نگاه ها و خنده ها لب تر کرد و گفت:«حاج خانوم کفشتون خیلی نازه!»
بنده که تا آن لحظه از خنده های طلاب هاج و واج مانده بودم از شنیدن این حرف خندم گرفت و گفتم:« قابل نداره! یه کوچولو انگار جا باز کرده ولی قابلتون رو نداره»
همان طلبه مجددا گفت:«اره حاج خانوم برا ما هم بزرگ بود!» به محض گفتن این حرف، تمام طلاب زدند زیر خنده!
در حالی که از کارش خندم گرفته بود پرسیدم:«کفش منو پاتون کردید؟» گفت:«اره حلال کنید! حیف شد اندازه پام نبود، خیلی قشنگه!»
جفت همون طلبه گفت:«اره استاد بزرگه کفشتون!»
به او گفتم:«مگه شما هم پا کردید!؟»
طلبه سومی که صورتش را پشت کتابش پنهان کرده بود،گفت:«اره استاد ما هم پامون کردیم ولی بزرگ بود!»
بماند که یکی یکی اعتراف کردند کفش بنده را پا کردند و چند قدمی را به عنوان تبرک طی کردند.
یکی شون گفت:«آخه استاد خواستیم پا تو کفشتون کنیم بلکه ما هم یک روزی برسه استاد بشیم.»
دیگری گفت:«نه استاد برای من فقط یک ذره بزرگ بود»
اون یکی گفت:«استاد چون رفتید حج پا تو کفشتون کردیم که ما هم بلکه قسمت بشه بریم حج!»
حالا که تا آن لحظه کفش بنده برای همه بزرگ بود با اینکه رقم پای مبارک بنده فقط 38 است. یکی از طلبه ها پیشنهاد داد:«استاد حاضرید کفشمو به شما بدم کفشتون را بدید به من!»
سرتون را درد نیارم آخر یکیشون گفت:«حاج خانوم ما یکی پا تو کفش شما نکردیم ولی بقیه پا تو کفش شما کردند!»
حالا شما فکر کنید 13 نفر پا تو کفش شما بکنند آن موقع کفش شما چه شکلی شده باشه، خوبه؟! ولی الحمدلله کفش بنده همچنان در حال مقاومته فقط یک کوچولو وقتی راه میرم باید حواسم جمع باشد که مبادا از پام بزنه بیرون!!!
.
.
.
دیدید چی شد یادم رفت کفشم را با خودم بیارم… خدا بگذرونه فردا را!
کی به داد کفش های بقیه اساتید میرسه. باید منتظر باشیم فردا طلاب پا تو کفش کدام اساتید می گذارند؟! ترسم اینه که یک روز پا تو کفش استاد آقا بگذارند.
شما چطور !؟ تا حالا پا تو کفش استادتون کردید؟!
> به قلم استاد مدرسه علمیه الزهراء رمشک؛ خانم مجدم