رضایت قبـــول"
دست تحیر بر لب داشت… آخر او را خواند… لبیک گویان! به عزم روی رضایش”
جام را سر می کشد ز شوق وصل معشوق!
شکرانه او شود چند دانه ذکر یا رئوف!
چه جان باشد جانِ جانان، جانا تو باشی
جانا! آمده ام دریاب، کبوتر شود دلم دریاب!
توشه راهم خالیست، حلقه به بابت شده ام دریاب!
ره دریای دلم طوفانیست است اما….
خواهم که غرق مشهدت شوم دریاب
> به قلم استاد مدرسه علمیه الزهراء رمشک؛ خانم مجدم